LITTLE GIRL DREAMS

پست 23

 

چند روز است
دائم به زير دل ات فکر ميکنم ...
خوشي ها دقيقأ کجايش زدند
که راحت قيد همه چيز را زدي؟!!!

+ نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ساعت 17:24 توسط little girl |


پست 22

شب و درد دل

 

شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت…
شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود.
شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند .
ستاره هایی که نوری نداشتند…
شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره!

 

ادامه ی مطلب . . .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ساعت 17:18 توسط little girl |


پست 21

دلنوشته های LITTLE GIRL-18

 

خدایا راحتم کن از تمام احساساتی که آفریدی...

خسته ام از چاله هایی که سر راهم اند و وجودم را زخمی میکنند...

خسته ام از زندگی که باید به دندان بگیرمش...

خسته ام از دیدن خار هایی که دور و برم پرسه میزنند...

کاش میتوانستم بروم...

جایی دور...

جایی که عاری از خار باش...

 

91/3/15

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 22:4 توسط little girl |


پست 20

دلنوشته های LITTLE GIRL-17

 

 


 

خدایا قدرت تحملم را بیفزای که دگر توان تحمل این زندگیه خسته کننده را ندارم...

 

چه سخت است زندگی بی تو...

چه کند میگذرند لحظه های بی تو...

چه زجر آور است جای خالی تو...

چه دیوانه کننده است این دوری...

خارطراتمان تمام وجودم را فراگرفته و من در اوج تنهایی با کوله باری از دلتنگی در انتظار مانده ام...

انتظاری که به نابودی سوقم میدهد...

اندک اندک میسوزم...

وشاید روزی خاکسترم به تو برسد...

 

91/3/7

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 21:40 توسط little girl |


پست 19

دلنوشته های LITTLE GIRL-16


 

 

 

18سال گذشت...حال عجیبی دارم امشب!

هر سال آرزو های زیادی داشتم که در این شب خواستار همه بوم!

اما امسال دیگر مثل هرسال نیست...

و من امشب فقط یک آرزو دارم...که آرامش بخش من است...

و شاید سال های دراز در حسرت این آرزو بمانم...

 

91/3/4

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 21:32 توسط little girl |


پست 18

دلنوشته های LITTLE GIRL-15

 

 

دلتنگ توام...کاش کنارم بودی و دلتنگیم را در آغوشت جای میدادی...

دلتنگ که میشوم سراغ خاطره هایمان میروم...

خاطراتی که تنها اثر از عشقم هستند...

غرق میشوم در سیل خاطرات...و بیشتر دلتنگ میشوم...

سرمای تنهایی سراغ دستانم میرود و اشک سراغ چشمانم...

حال مرا ببین که چگونه دلتنگت هستم...

و هر روز من تنها تر و دلتنگ تر میشوم...

 

91/3/2

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 17:10 توسط little girl |


پست 17

دلنوشته های LITTLE GIRL-14

 

 

شب میلادت فرا رسید من از دور تنها نظاره گر هستم...

یک دنیا دلم گرفته...!

کاش بودی و غصه هایم را در آغوشت جای میدادی...

کاش بودی تا جانم را فدای یک نگاهت میکردم...

کاش بودی تا با بوسه ای جان میگرفتم...

کاش بودی تا 18امین سالگرد وجودت را جشن میگرفتیم...

حالا که نیستی هرکجا هستی با هر کس که هستی خوش باش...

 

91/2/22

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 17:2 توسط little girl |


پست 16

دلنوشته های LITTLE GIRL-13


 

باز شب شد و زنده شد یادت...

باز شب شد و زنده شد خاطراتت...

هر روز که میگذرد مرا از تو دورتر میکند...

صدای مردمی را میشنوم که رفتارت را بر سرم میکوبند و مرا به دیوانگی سوق میدهند...

باید در برابر همه سکوت کنم...

 

 

ادامه ی مطلب . . .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:54 توسط little girl |


پست 15

دلنوشته های LITTLE GIRL-12

 

 

این روزها دلم ابریست... 

گاهی وزش خاطره ای این بغض را در هم میشکند...

و دلم بارانی میشود...

میبارد و میبارد...

دلم آرام نمیشود بلکه بیشتر دلتنگ تو خواهد شد...

تک تک خاطره ها را مرور میکنم  مبادا از یادم روند...

همچنان باران میبارد...

و سیل غم دوری مرا غرق خواهد کرد....

 

91/2/16

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:48 توسط little girl |


پست 14

دلنوشته های LITTLE GIRL-11

 

 

این روز ها بد جور دلم بیتاب توست...

دلتنگی...دلتنگی...دلتنگی...

روزهایم با دلتنگی سپری میشوند...

ساعت ها به نقطه ای خیره میشوم...

و غرق میشوم در خاطراتی که دلتنگه لحظه به لحظه اش هستم...

 

91/2/8

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:36 توسط little girl |


پست 13

دلنوشته های LITTLE GIRL-10

 

 

دارم میسوزم با خاطراتی که روزانه در ذهنم تکرار میشن...

دارم میسوزم با خاطرات بهترین ایام زندگیم...

با تمام وجود دلتنگم...

دلتنگ اون نگاه آرامش بخشت...

 

ادامه ی مطلب . . .

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:32 توسط little girl |


پست 12


عشقی زیبا


 


دختر و پسری سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
دختر: یواشتر برو من می ترسم
پسر: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
دختر: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
پسر: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
دختر: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی

 

 

ادامه ی مطلب . . .

 

 

 

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 23:20 توسط little girl |


پست 11

 

 

از این پس تنها ادامه میدهم زیر باران...

حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم...

میخواهم تنهاییم را به رخ این هوای دو نفره بکشم...

باران نبار...

من نه چتر دارم نه یار...

+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:0 توسط little girl |


پست 10

دلنوشته های LITTLE GIRL-9

 

 

روز اول که اومدی به تو گفتم که میترسم...یادته؟

خندیدی و گفتی همیشه کنارمی...یادته؟

پرسیم اگه رفتن به سرت زد؟

گفتی این که محاله...یادته؟

پرسیم چقدر دوستم داری؟

گفتی قد دنیام...یادته؟

عشقم شدی...زندگیم شدی...نفسم شدی...

 

ادامه ی مطلب . . .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 15:33 توسط little girl |


پست 9

دلنوشته های LITTLE GIRL-8

 

خیلی وقته که رفتی...

اما همیشه و همه جا کنارمی...

انگار همیشه هستی...

خیلی وقته که رفتی...

اما همیشه و همه جا میبینم تورا...

انگار همیشه همراهم هستی...

 

ادامه ی مطلب . . .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 15:8 توسط little girl |


پست 8

دلنوشته های LITTLE GIRL-7

 

عشق من  کجایی که چشم دلم فقط تو را میبیند...

همیشه و همه جا فقط تو را میجوید...

با نبودنت دلم کور شده...

بیا و بینایش کن...

تو که نباشی دگر هیچکس نیست...

 

 

ادامه ی مطلب . . .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 14:43 توسط little girl |


پست 7

دلنوشته های LITTLE GIRL-6

 

عشق من کجایی که پریشان توست این دل...

یادمه اون روز اول دستمو چه سفت گرفتی...

گفتی بی تو میمیرم...گفتم نترس همیشه هستم...

یادته اون روز دوم دستتو چه سفت گرفتم؟

گفتم بمون به پات نشستم...

 

ادامه ی مطلب...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ساعت 3:57 توسط little girl |


پست 6

دلنوشته های LITTLE GIRL-5


با نبودنت اون بوسه های شیرین تلخترین لحظات زندگیمه...

با نبودنت اون آرامش وجودت پر از پریشونیه...

با نبودنت این دل عاشق پر از دلتنگیه...

با نبودنت خاطره لمس اون دستات پر از آه و حسرته...

با نبودنت حس اون گرمای وجودت پر از سرمای تنهاییه...

91/2/2

+ نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ساعت 3:35 توسط little girl |


پست 5

دلنوشته های LITTLE GIRL-4

 

تو رفتی و من ماندم...

تو رفتی و عشقت مانده...

تو رفتی و خاطراتت مانده...

تو رفتی و بوی تنت مانده...

تو رفتی و یادگاری هایت مانده...

تو رفتی و جای خالیت مانده...

تو رفتی و دلتنگی مانده...

آرام گیر ای دل...او برای همیشه رفته...!

91/2/2

+ نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ساعت 3:33 توسط little girl |


پست 4

دلنوشته های LITTLE GIRL-3

 

خسته ام...

از این دنیای پر نیرنگ...از این همه دروغ و بی وفایی...

از طرز فکر مردم...از بایدها و نبایدها...

از غم و غصه...از دیوانه دلم...از خاطرات تو...

بیچاره این دل...تا کی ادامه دارد این سکوت اجباری؟

چرا رهایت نمیکند این دل؟چرا هر روز بیشتر میشود دلتنگت؟چرا...

امان از این دیوانه دل...

تا به کی چنین آشفتگی و پریشانی...؟

تا به کی این سکوت اجباری...؟

91/2/1

+ نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ساعت 3:18 توسط little girl |


پست 3

دلنوشته های LITTLE GIRL-2

 

عاشقم...دلتنگم...غمگینم...خسته ام...پریشانم...

دلم آرام نمیگیرد امشب...دلتنگ توست!دلتنگ دلیل تپیدنش...

عجب شبیست امشب...

به اجبار میخندم...کیست که حال این دل را بفهمد...کیست؟

دل سراغ تورا میگیرد از من...و من دل را به سکوت وادار میکنم...

سکوت...

91/2/1

+ نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ساعت 3:10 توسط little girl |


پست 2

دلنوشته های LITTLE GIRL-1

 

خیلی سخته داغون باشی اما مجبوری به شادی تظاهر کنی...

خیلی سخته بغض داره خفت میکنه اما حتی اجازه گریه هم نداشته باشی...

خیلی سخته عشقت بعد کلی عاشقی با یه بهانه الکی تنهات بذاره...

خیلی سخته اطرافیانت ندونن چی میخوای و مجبوری هرجور اوبا بخوان باشی...

خیلی سخته با تمام وجود دلتنگ عشقت باشی اما مجبوری با خودت تلقین کنی اشتباه میکنی..

خیلی سخته از همه چیزو همه کس خسته باشی و به بهانه درس به اتاقت پناه ببری...

خیلی سخته با تمام وجود غمگین باشی اما مجبوری بگی دلیلش استرس امتحانات و کنکوره...

91/1/25

 

+ نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ساعت 2:58 توسط little girl |


پست 1


ترک میکنم و تنهایت میگذارم

تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای...

صادقانه دروغ گفتن

خالصانه خیانت کردن

و عاشقانه بی وفایی کردن

و هرچه بیشتر خودت را از چشمم انداختن...

و چه حس پوچی بود اینکه میپنداشتم لایق اعتمادی...

+ نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, ساعت 2:20 توسط little girl |